عدهی زیادی از مردم از پرواز میترسند که علت آن میتواند به ترس از ارتفاع برگردد. اما بعضی از آنها هم به این فکر میکنند آیا هواپیما از لحاظ فنی سالم است؟ خلبانها باتجربه هستند؟ یا این که وضعیت آب و هوایی مساعد است؟ به نظر میرسد که این ترسها منطقیتر باشند! آیا شما هم از پرواز میترسید؟ اگر میترسید همین حالا از این صفحه خارج شوید، چون در اینجا خلبانها ترسناکترین موقعیتهای پروازی را که تا به حال تجربه کردهاند، به اشتراک گذاشتهاند، و مسلما موضوعی نیست که بخواهد اعصاب شما را آرام کند.
هواپیمای ما در فرودگاه اوهر تقریبا سقوط کرد. کمک خلبان کاملا بیتجربه بود و سعی میکرد که در میان باد بیرحمانهای که در خلاف جهت حرکت هواپیما میوزید، فرود بیاید. در واقع کمک خلبان باید دوباره دور میزد. من در قسمت عقب هواپیما نشسته بودم. هر دو مسافری که کنار من نشسته بودند از ترس، دست یا زانوی مرا میفشردند. هواپیما تکانها و ضربات شدیدی داشت. تا آن زمان ندیده بودم که یک خلبان تا این حد عصبانی شده باشد. او در تمام مسیر تا رسیدن به هتل، سرِ کمک خلبان داد میزد.
من یک خلبان خصوصی هستم و در حال گرفتن گواهینامهی خلبانی بازرگانی هستم. ترسناکترین اتفاق، از کار افتادن موتور هواپیما در ارتفاع ۳۷۰ متری از سطح زمین است. وقتی نتوانستیم موتور را دوباره روشن کنیم، اعلام وضعیت اضطراری کردیم، و خوشبختانه من همراه مربیام بودم که در چنین شرایطی، او کنترل هواپیما را به دست میگیرد و من به تماسها و چکلیستها رسیدگی میکنم.
من دستیار پرواز هواپیماهای مسافربری کوچک ۵۰ نفری هستم. حدود ۴۰ دقیقه از پرواز باقی مانده بود، که از کابین خلبانی تماس گرفتند و گفتند که یکی از نشانگرها نشان میدهد که درب قسمت مسافران قفل نشده است. برای همین، نشانگرهای قفل فیزیکی روی در را دوباره چک کردم و دیدم که دو تا از هشت نشانگر، کمی نامیزان بودند.
از کار سرویسدهی دست کشیدم و در طول ادامهی پرواز، دقیقا کنار در نشستم و دعا میکردم که مشکل از نشانگرهای کابین خلبان باشد.
در طول این ۴۰ دقیقهی باقی مانده از پرواز، به هر مسافری که سعی میکرد از جایش بلند شود و به هرکس که میشنیدم کمربند صندلیاش را باز کرده، تذکر میدادم. من نمیخواستم که اگر درِ هواپیما به طور ناگهانی باز شد، هیچ فرد بدشانسی به بیرون پرتاب شود.
خوشبختانه، همه خوب بودند و ما بدون هیچ مشکلی فرود آمدیم.
من خلبان هواپیماهای مسافربری نیستم، اما هواپیماهای کوچک را میرانم و من و یک کمک خلبان مأمور شده بودیم که یک هواپیمای شرکت سِسِنا را از آریزونا به فلوریدا ببریم. برای زدن سوخت در نیومکزیکو توقف کردیم، و موقع بلند شدن از زمین فقط حدود ۳۰ متر بالا رفته بودیم که هواپیما متوقف شد و دقیقا در خلاف جهت، شروع به حرکت کرد. ما دور زدیم و وارد یک باند دیگر شدیم، اما همچنان با شدت و سرعت به سمت پایین میآمدیم. هواپیما به باند فرودگاه برخورد کرد و بعد وارد محوطهی خاکی شد و در جایی ایستاد که فقط ۲۱ متر از جایی که در ابتدا به زمین برخورد کرده بود، فاصله داشت که در مقایسه با سرعتی که در بزرگراهها داریم، چندان قابل توجه نیست. ۸ جای بدن من، از جمله ۳ تا از مهرههایم شکست و به مدت سه ماه هم در بیمارستان بودم.
ما شبهنگام پرواز کردیم و چراغ مولد برق سمت راست بعد از بلند شدن هواپیما روشن شد. چراغهای ابزار هواپیما شروع کردند به چشمک زدن. کمک خلبان (دستیار من) در حال راندن هواپیما بود. به او گفتم که مثل همیشه به کار ادامه دهد تا به ارتفاع امنی برای رسیدگی به چکلیست برسیم.
زمانی که در ارتفاع ۱۵۲ متری در حال پرواز بودیم، رگباری از جرقههای نورانی دیدم که از موتور سمت راست بیرون میآمد. مسافران متوجه قضیه شدند و شروع به صحبت با یکدیگر کردند. کمک خلبان از ترس خشکاش زده بود. به او گفتم، «دور بزن و برگرد». او در خلاف جهتی که ما از قبل برای موقعیتهای اضطراری هماهنگ کرده بودیم، دور زد. به او گفتم، «من فرمان را به دست میگیرم»، و بعد هواپیما را کنترل کردم و در جهت درست تغییر مسیر دادم. به او گفتم که به کنترل ترافیک هوایی اطلاع دهد که ما باید فورا برگردیم. من مولد را خاموش کردم، اما هنوز جرقهها ادامه داشتند. با این حال، موتور خوب کار میکرد.
ما فقط برای چند دقیقه در هوا بودیم، اما مطمئنا میزان آدرنالین ما بالا رفته بود! دیدن این که از جلوی موتور جرقه بیرون میزند، اصلا جالب نیست. به هر حال خوشحال بودم که مشکل فقط از مولد بود، چون باعث نشد که توان هواپیما کم شود.
بعدا مشخص شد که یکی از مکانیکها که موتور را بعد از معاینهی فنی، سر جایش برمیگرداند، فراموش کرده بود که اتصال سیمهای مولد را کاملا سفت کند، که باعث شده بود اتصال سیمها با یکدیگر قطع شود.
حین آموزش پرواز، موتور هواپیما ابتدا در حالت اوج قدرت قرار گرفت و بعد قدرتش افت کرد و تقریبا خاموش شد. دیگر باند کافی برای فرود فوری وجود نداشت. با زاویهی حدود ۱۸۰ درجه دور زدیم و در جهت مخالف فرود آمدیم.
نامزد سابق من در حال پرواز بود که مولد برق هواپیما خاموش شد. فقط او و کمک خلبان در هواپیما بودند، و در نهایت مجبور شدند که در یک مزرعه فرود اضطراری کنند. آنها قبل از خالی شدن باتری، تا جایی که میتوانستند سرعت را کم کردند و به زمین نشستند، اما باز هم فرودشان به شدت ناهموار بود. خوشبختانه آسیب جدی ندیدند. فقط خیلی زخمی شده بودند. بعد از آن دیگر هرگز پروازی به خارج از کشور نداشتیم.